tanha

ﭘﺴــــﺮﮎ ... .
ﮔﺎﻫـﯽ دُختــَرکـــِ ﻗﺼﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ
ﺑﺎﻧــــﻮﯼِ مــﻦ 
ﺻـــــﺪﺍ ﮐـــــﻦ!
ﮔﺎﻫــــﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎ ﻋﺠﻠـــﻪ ﯾـﺎ ﺑـﺎ ﺣــﺮﺹ! ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﺻـــﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﺪﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕـــــــﻮ:
ﺟﺎﻧـــــــﻢ؟
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼــﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑـﺎ شَـــرم ﻣﯽ ﮔﻮﯾـــﺪ:
ﺟﺎﻧـﺖ ﺑﯽ ﺑـﻼ ... .
ﮔﺎﻫــﯽ ﺑـﯽ ﺩﻟﯿــــﻞ ﺑﺮﺍﯾـﺶ ﯾکــ ﺟﻌﺒـﻪ ﺷﮑﻼتـــ ﯾﺎ ﭘﺎﺳﺘﯿــــﻞ ﺑﺨـــﺮ
ﮐﻨــﺎﺭﺵ ﺑﻨﺸﯿــﻦ ﻭ ﺗﻤﺎﺷــﺎ ﮐـﻦ ﺩﺧﺘـﺮکـــ ﺭﺍ ... .
ﮐــﻪ ﺫﻭﻕ ﻣﯽ ﮐﻨـﺪ ﺍﺯ ﻫﻤـــﺎﻥ ﺟﻌﺒــﻪ ﺍﯼ ﮐـﻪ ﺑــﺎﻭﺭ ﮐـﻦ
ﺷﯿﺮینیش ﺑﯿﺸﺘـــﺮ ﺑﺨﺎﻃــﺮِ ﺩﺳﺘــــﺎﻥِ ﺗﻮﺳﺖ ... .
ﭘﺴﺮکـــــ ... .
ﺑﯿــــﺎ ﯾکــ ﺭﺍﺯِِدختــــرآنه ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓــــﺎﺵ ﮐﻨـﻢ:
ﺩﺧﺘـــــــﺮﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ســآدگی  ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﯾﮏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﭘـُﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻫﺎﯼِ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺭنگی ...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:,ساعت14:47توسط faezeh | |

تنهایی بهتر است

خودتی خودت

حداقل روحت آسایش بیشتری دارد

نگرانی كمتری داری

و میتوانی برای خودت باشی

هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد

همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند

كاش كمی عوض میشدیم

+نوشته شده در چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:,ساعت14:44توسط faezeh | |

یه وقتایی هست ...
نه "گریه كردن" آرومت میكنه ..
نه "نفس عمیق" ...
نه "یه لیوان آب سرد"...
نه "داد زدن" ...
یه وقتایی هست كه
فقط
نیاز داری ،
بـــــــــمــــــــــیــــــــــــرِی ...
همین ..!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:,ساعت14:43توسط faezeh | |

مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت ...
مدت هاست دل تنگ بارانم ...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ...
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام ..

+نوشته شده در چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:,ساعت14:42توسط faezeh | |

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺷﺪﯼ …

ﺗﯿﮏ ﺯﺩﻥ ✔

ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪ →
ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ♂
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ …♀
ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﯿﻢ ♬
ﮐﻮﻓﺖ …
ﺯﻫﺮﻣﺎﺭ …

ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﺗﻌﻄﯿﻞ! … ✘

ﻓﻘﻂ ﻣﻦ …
ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ !
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺕ …
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﺕ …
ﺷﯿﻄﻨﺘﺎﺕ …
ﻏﺼﻪ ﻫﺎﺕ …
ﺍﺧﻤﺎﺕ …

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺕ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ
فک کن خودخواهم یا فک کن طرز فکرم قدیمیه

همینه که هست . . . !!

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت15:2توسط faezeh | |

متــــــــأسـفــــمـ...

نه برای تو که دروغ برایت خـود زندگیسـت

نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـستـ بـــرایم

متاسفم که چرا مزه عشـــــــق را...

از دستـ تــو چشیــــدم...

تا همیشه در شکـ دروغ بودنش بـمـــانم...

 

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت15:1توسط faezeh | |

ببیــن...

با توامـ..

میخـــوای بری بــرو...

دیگهـ هی زر نزن کهـ ، مواظب خودت باش

وخوشبخــت بشـی واین چرت و پـرتا...

وقتـی رفتـی...

دیگهـ این چیـزا به تو مربـوط نیست.!!!

فهمِــــدی..؟؟؟

 

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت15:1توسط faezeh | |

 

گاهیــــــ دلت میگرد،خیلیـــ.... نـه حس تنهایی،نه حس غم،نـه حسِ دوری گاهیــــــ دیوانه میشوی از خوبی ِ یکـــــی، بد بودن دیگری..... گاهیــــ میشکنی از اینکه سادگیـــــ را به حساب ِ حماقتـــــ میگذارند..... رسـم دنیـا که میگویند هَمَشـــــــــــــــ همین بود؟!

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت14:57توسط faezeh | |

 

تصور کن روزی بهم پیام بدی و جواب ندم!
زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم و روزی دیگه زنگ بزنی و
 یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟ و تو بگی کجایی؟؟!
 بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟ چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟
اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم اون لحظه چی میــــــــگی؟
تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم... دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من... آرررررررررررررررره زندگی همینه ♥♥♥

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت14:57توسط faezeh | |

کمی عوض شدم

دیریست از خداحافــــظی ها غمگین نمی شوم

 به کسی تکیه نمیکنم

از کسی انتظـــار محبت ندارم

خـــــودم بوسه میزنم

سر به زانوهایم میگذارم  و سنگ صبور خــــــودم میشوم

چقدر بـــزرگ شدم یک شبه....

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت14:54توسط faezeh | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد